سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آیه های انتظار






از شتاب باز مانده اند ثانیه های تندپای آمدن.

زمان در گیرودار تردیدی گنگ، وامانده است آمدن یا نیامدن را.

دستی نامرئی، عقربه های زنگ خورده زمان را اشارت
می کند به توقف دو منتهی الیه سکون، تا لحظه ها از راه
نرسند ناگهان ترین اتفاق تلخ تاریخ را.


آسمان در بُهتی مملو از اندوه، جامه ای سیاه بر تن کشیده است.

ستارگانش، چشمه چشمه اشک شده اند، آسمان می شنود ضجه های تلخی
را که در گوشه کنار افلاک، در گلو، سترون مانده است.

این آسمان است که می گرید.
این خورشید است که قطره قطره ذوب می شود.
این خورشید است که دل آسمان، زانوی غم بغل گرفته است و می گرید.


این ماه است که ذره ذره آب می شود، مهتابی ترین لحظه هایش را.
این ماه است که سر بر دیوار نهاده است و اشک می شود
غم و اندوه از دست دادن پدر را؛

او که نبض کائنات، با گردش سرانگشتش ضربان گرفته است. آسمان می
شنود ستاره هایی را که در کنار در ایستاده می گریند
و آخرین بارقه های امید، در چشمانشان سوسو می زند


بی هیچ نوری که زمان رسیده است، زمان رفتن رسیده است و باید رفت تا رسید.
ناله از سنگ برمی آید و جان از جسم صعود می کند.
وحی نازل می شود و روح، پرواز آغاز می کند.


«... انّا لله و انّا الیه راجعون. ..»




ارسال شده در توسط محب مهدی